جدول جو
جدول جو

معنی او را - جستجوی لغت در جدول جو

او را
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اورا
تصویر اورا
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، قلاط، دیز، حصن، دیزه، کلات، ابناخون، دز، رخّ، پشلنگ، دژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورا
تصویر اورا
قلعه، حصار، دز، دیز، دیزه، اورا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
حصارو قلعه. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) :
زو عدو گر خود رود درحصن هفت اورای چرخ
آن کشدکز دست حیدر مالک خیبر کشید.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ سَ رِ کَ دِ تَ)
شیار کردن: قعقعه، گاو راندن. (منتهی الارب) : هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوپرا
تصویر اوپرا
ترکیبی از شعر و موسیقی و نمایش از موضوعات حزن آور یا خنده آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیا را آب ببرد او را خواب می برد
تصویر دنیا را آب ببرد او را خواب می برد
کنایه از به خواب سنگین فرو رفته است، از همه چیز و همه کس غافل است
فرهنگ فارسی معین
آب بازی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبی که به سمت خزانه ی آسیاب هدایت شود، پاروی قایق
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف آب
فرهنگ گویش مازندرانی
از ادات تعجب
فرهنگ گویش مازندرانی
آرا
فرهنگ گویش مازندرانی